راه بی برگشت
اما پر از حس هایی که هیچ وقت فراموش نمی شوند :)
اما پر از حس هایی که هیچ وقت فراموش نمی شوند :)
"تو همون دلیل قشنگی هستی که دنیا بعضی روزاشو با لبخند شروع می کنه :>>>"
چطورین دوستان؟
امیدوارم این روزاتون بوی خوب زندگی بده :)
نه نه در اصل تمام زندگیتون سرشار از حس خوب زنده بودن و زندگی کردن باشهه
درست طبق میلتون D:
بعضی دوستا از دور مثل گوهر می درخشن، ولی وقتی زمان می گذره، می فهمی برقشون بیشتر از جنس هیجان لحظه بوده تا ارزش موندگار
اینا همون آدمایی هستن که اولش با تو می خندن، باهات سفر میرن، خاطره می سازن و حتی حس می کنی چراغ راهتن
اما کم کم، بی سر و صدا، جوری کم رنگت می کنن که خودت هم باور نمی کنی قبلا چقدر نزدیک بودید
نه با یه خداحافظی صریح، بلکه با انتخابایی که نشون میده دیگه «تو» اولویت نیستی
مشکل این نوع دوست، این نیست که دشمن یا آدم بدی باشه، مشکل اینه که وقتی مسیرش رو عوض می کنه، تو رو جایی وسط راه رها می کنه بدون اینکه حتی بگه چرا
و وقتی بعد از سال ها دوباره سر و کلش پیدا میشه، بیشتر بوی نوستالژی میده تا بوی تغییر واقعی
درس بزرگ این نوع رابطه اینه: میشه خاطره ها رو دوست داشت، میشه لحظه های خوب رو یاد کرد، ولی باید مرز گذاشت
چون بعضی آدما برای یک فصل از زندگین، نه برای همه فصل ها
آرامش در پذیرش تغییر است
هر مرحله ی زندگی، درست مثل فصل ها، جای خودش را دارد
سرکشی، بنیاد حقیقیِ آزادیه
سرنوشت فرمانبرها اینه که در نهایت برده بشن
-هنری دیوید ثورو
عشق واقعی این نیست که چیزی رو نداشته باشیم تا آسیب نبینیم...
عشق یعنی با آگاهی از اینکه ممکنه یه روز تموم شه، بازم با تمام وجود دوستش داشته باشی
وقتی از جزئیات صحبت میشه...
حاوی اسپویل!
اینجارو اختصاص میدم به معرفی اهنگ، فیلم و سریال، مستند، پادکست،...
شماهم حتما شریک باشین تو معرفی ها خوشحال میشم D:
روی keep reading بزنین معرفی ها شروع میشن
در این بازی زندگی که عطش پیروزی، همه را به رقابت می کشاند، همیشه کسی هست که نامش را «برنده» می گذارند؛
اما آن سوی این پیروزی، کسی ایستاده با طعم تلخ شکست بر لب.
اما حقیقت ساده تر از آن است که دیده می شود:
برد و باخت، تنها در صفحه ی نتایج معنا دارند؛
در درون انسان، پیروزی جاییست که نگاهش هنوز روشن است و اندیشه اش هنوز ایستاده.
برنده ی واقعی کسی است که حتی از باخت، فتحی درونی می سازد.
کسی که از شکست، درسی بزرگ تر می گیرد، شاید بیش از برنده، ارزشمند زیسته باشد.
چرا وقتایی که بیشتر از همه به محافظت از خودم نیاز دارم، به خودم حمله میکنم؟