Enter To our World

:)

یه چند تا اتفاق کوچیک ...

وقتی از صبح تا شب تو مدرسه ای و داری درس میخونی چی میتونه این همه خستگی رو در کنه؟

اره یه سوپرایز کوچیک برای تولدت :))

من همیشه تا ساعت 6 بیشتر مدرسه نمیموندم و برمیگشتم خونه...

روز قبل از این اتفاق دوستم بنفشه اصرار کرد من تا 8 بمونم برای فرداش

منم قبول کردم 

هرچی بهش گفتم بگو چرا نگفت هی میگفت یه کاری دارم 

حدودا ساعت 6 و خورده ای بود از سالن اونور نازنین اومد گفت بیا بنفشه داره گریه میکنه یه چیزی بهش بگو باهاش حرف بزن

رفتم پیشش داشت گریه میکرد و طبق گفته های خودش از این ناراحت بود که ازمون جامعی که زده درصد هاش کم شده و گفت که اگه میخواید برید برید اون قضیه کنسله ...

چند نفر دیگه از بچه ها هم دورش جمع شدن از رشته های مختلف

خلاصه که گفت برید بچه ها میخوام تنها باشم

منم رفتم سالن خودم و نشستم پشت میزم و به کارام رسیدم

چند دقیقه بعد یهو دیدم بنفشه با کوله و وسایلش از در زد بیرون 

بعد خیلیا پشت سرش رفتن دنبالش 

منم رفتم ببینم چیشده و دیدیم تو حیاط نیست 

و من خودم به شخصه فک کردم رفت از مدرسه...

بهش زنگ زدن و جاشو پیدا کردیم رفته بود حیاط پشتی 

بدو بدو رفتیم با بچه ها که یهو جیغ زد و اومد بیرون :>

بله و با یه صحنه کیوت مواجه شدم==

تاداااا

و بعد از خوردن کیک رفتیم تو سالن و دیگه تا اخر تایم حرف زدیم :)) 

وضعیت نظر دهی :
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی