خب خب خب امروز 29 اسفنده سال 1403

بیاین بگین از اتفاقای خوب و بدی که براتون افتاده و راجع بهش صحبت کنیم

تمام اشک ها و لبخند هاتون :)))

دستاوردهاتون، اشنایی های جدیدتون و هر اتفاقی که جالبه

خوشحال میشم 

منم تو یه پست خلاصه سال 403 خودم رو می نویسم

از شانس امروز 3 تا ازمون دارم ...

خب 

انقدر بیرونو دود گرفته ادم خفه میشه 

صداهای اذیت کننده

گربه های بی گناه 

مصدومیت های امشب 

اتش سوزی ها

چرا نمی‌تونید یه فرهنگ قشنگ رو حفظ کنید؟ 

باید بجای همه این کارای مسخره و اذیت کننده 

بچه کوچیکا برن قاشق زنی 

یه اتیش قشنگ درست کنیم 

دور هم جمع شیم

از روش بپریم

بلند بخونیم ... زردی من از تو سرخی تو از من

موزیک های قشنگ و شاد پخش کنیم و برقصیم 

ایناست که چهارشنبه سوری رو میسازه 

نه بمبای دست سازتون و نه این ترقه های پرصدا 

میخواین از ایناهم استفاده کنید یه چیزایی مثل آبشار و منور و اینجور چیزا باشه تا شبو قشنگ و نورانی کنه نه اینکه بد بو و دودی 

خلاصه که اره 

دوستان چهارشنبه سوریتون مبارک ♥️

اره دیگههه

اینطوری نکته نویسی میکنم :>

از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشن بالماسکه بود در حالی که من با چهره واقعی ام در آن شرکت کرده بودم

~ فرانتس کافکا

ولی به اون قشنگی که تو ذهنم ساخته بودم، نبودی.

(اینو تو روت میگم! ولی قشنگ؟؟ تو هیولا بودی)

بخشی از داستان من

به دوستی به من کامنت خصوصی دادن اما متاسفانه امکان جواب دادن بهشون فعال نبود

اگر این پستو میخونی باید بگم اگر جواب ندادم علتش این بوده :)