این مکان پنجره‌ ایست به دنیای راز آلود احساسات و لحظه‌ های زنده‌ای که با کلمات جان می‌گیرند. Enter To our World

Win or Lose

در این بازی زندگی که عطش پیروزی، همه را به رقابت می‌ کشاند، همیشه کسی هست که نامش را «برنده» می‌ گذارند؛
اما آن سوی این پیروزی، کسی ایستاده با طعم تلخ شکست بر لب.

اما حقیقت ساده‌ تر از آن است که دیده می‌ شود:
برد و باخت، تنها در صفحه‌ ی نتایج معنا دارند؛
در درون انسان، پیروزی جاییست که نگاهش هنوز روشن است و اندیشه‌ اش هنوز ایستاده.
برنده‌ ی واقعی کسی است که حتی از باخت، فتحی درونی می‌ سازد.

کسی که از شکست، درسی بزرگ‌ تر می‌ گیرد، شاید بیش از برنده، ارزشمند زیسته باشد.

۵

monologue

چرا وقتایی که بیشتر از همه به محافظت از خودم نیاز دارم، به خودم حمله میکنم؟

۲

BUSY DAYS

سلاممم به همگی خوبین؟

فکر میکردم بعد کنکور سرم خلوت تر میشه و میتونم زود زود بیام بنویسمم

راستش درباره موضوعی که بخوام بنویسم فرصت فکر کردن هم نمونده برام

سریالامم تیکه تیکه میبنمم که حداقل یه ذره سریالم این وسط دیده باشم

باز اگه سریع خودمو به یه روتین جدید برسوم و سریعتر اوکی کنم برنامه هامو عالی میشه

هنوز روتین زندگیم تو اون دوران کنکور مونده... 

درکل اومدم حالی بپرسمم و بگم چرا نیستین؟؟

۷

سلام رفقای همیشگی! من برگشتم :>

بعد از یه مدت دوری (البته تقریبا :>)، حالا با دلی پر از حرف و ذهنی پر از ایده برگشتم به اینجا؛

همون جایی که همیشه برام یه گوشه‌ ی امن بود برای نوشتن، فکر کردن و گپ زدن با شما

راستش این مدت سرم خیلی شلوغ بود، از اون شلوغیایی که آدمو می‌ کشه توی خودش. اما حالا که کمی اوضاع آروم‌ تر شده، دوباره برگشتم تا بنویسم، بخونم و باهاتون در ارتباط باشم.

قراره از این به بعد بیشتر بنویسم (هرچند نویسنده خوبی نیستم)

از دغدغه ها، حس‌ ها، تجربه‌ ها و هر چی که از دل بگذره

اگه چیزی دوست دارید راجع بهش حرف بزنیم یا بخونیدحتما بهم بگید

ممنونم که هنوز اینجایید، هنوز می‌خونید و هنوز به این گوشه‌ ی مجازی سر می‌ زنید

۵

ارزوی موفیت :)

پارسالم پست برای کنکوریا گذاشته بودم :>

بچه هایی که فردا و پس فردا کنکور دارین براتون از صمیم قلبم موفقیت میخوام 3>>>

و ارزو میکنم به اون چیزی که رویاشو دارین برسین و از این مسیر با لبخند خارج شین :)))

۱

شروعی دوباره

سلاممم چطورین؟

هفته اینده جمعه دومین کنکورم میدم و ایشالا تموم میشه

این وسط گوش چپم التهاب شدید پیدا کرده جوری که از شدت درد دیشب ساعت 3 صبح رفتم بیمارستان امیر اعلم و گفتن اوکی میشه و چیز خاصی نیست

ولی خب با استرس و فشاری که تو این یه هفته قراره روم باشه این واقعا اذیت کنندس

باید تحمل کرد دیگه مگه چاره ای هم هست؟

یه مدتی هست پست نذاشتم و تا هفته اینده هم احتمالش هست که پستی نذارم و شروع دوباره این وبلاگ میشه از هفته بعد D:

گربمو دادم خواهرم تا تو اتاق خودش ازش نگه داری کنه و این یه هفته من زیاد درگیر کاراش نشم

وقت واکسناشه و باید براش شناسنامه بگیرم...

بعد کنکور همه خیلی برنامه دارن ولی بعنوان کسی که یه بار از این دوران عبور کرده اکثرش لفظه و انجام نمیشه

ولی من اینکارارو قطعا میکنم =>

سریالام مونده و نمیگم همش ولی اونایی که مارک کردمو باید ببینم

دوباره باشگاهم رو باید شروع کنم

سفرم حتما باید برم

درمورد یادگیری چیزای جدید خب... 

زبان ژاپنی رو باید کامل کنم در کنار زبان انگلیسی

و دلم میخواد خوانندگی رو امتحان کنم و براش مربی بگیرم

فعلا همینقدر بسه چون بیشتر از این تو این دوماه نشدنیه

اره دیگه همیننن شماها چیکارا میکنین همه چی خوبهه :>؟

۶

شلوغ بود

شلوغ‌ تر از اون‌ که کسی ببینه یه نفر داره تو سکوت، تکه‌ تکه از معنا خالی می‌ شه

هر کسی چیزی برای گفتن داشت

جز من

من فقط توی ذهنم راه می‌ رفتم، دنبال در بسته‌ ای که شاید پشتش یه دلیل برای بودنم باشه…

یا حتی یه خروجی برای رفتن

۱

MY CAT

خب دختره :>

اسمشو اخر "میلی" گذاشتم...

عاشق گاز گرفتن کتابای منه D: و همچنین کاغذ

امروز رفتم و وسایلی که بایدو براش خریدم

لیترباکس و خاک مخصوص دستشوییش با بیلچه - شونه و ناخونگیرش - شیر خشک مخصوص بچه گربه و تشویقی

وقتی بخواد بخوابه میره زیر تختم و اون عقبش دراز میکشه، فهمیدم جاهای تاریکو دوست داره

با یه کاموا که از تختم اویزون کردم یه عالمه سرگرم میشه بعضی وقتام دنبال دم خودش میفته

یه توپ زرد کوچیکم داره که عاشقشه

عاشق کیسه پلاستیکیه و باهاش بازی میکنه از صدای خش خش خوشش میاد

اصلا دوست نداره وقتی در اتاق بستس و نمیتونه بره تو هال و بلند میو میو میکنه تا یکی درو براش باز کنه

بیشتر خواهرم باهاش وقت میگذرونه تا من

چون درسام نمیذاره زیاد تایم خالی داشته باشم...

ولی خب تا الان من براش شیرشو اماده کردم و لیتر باکسشو تمیز کردم

یه چیزی رو راجع به گربه ها خیلی دوست دارم اینکه فقط باید خاک باشه تا دستشویی کنن و این خیلی خوبه :>

اینا چیزایی بود که همین اوایل که پیشم بود ازش فهمیدم ^^

۲

این روزا

هییی چند وقت یه بار خوشحال میشم بیاین صحبت کنیمم 3>

خوبین؟ 

خب دیگه داریم برمیگردیم خونمون تهران

راستش قرار نبود انقدر اینجا بمونیم...

اتفاقای جدیدی افتاده

یه بچه گربه سیاه خوشگللل گرفتم :>>>

عکسشو اگه بشه بعدا اپلود میکنمم

اسمش موقتا "نایتی" تا ببینم چی میشهه

دیشب رفتم ریگسرا ولی خب چشمام حساس شده و خیلی اذیته

دیگه کنکورم که معلوم نیست کی برگزار میشه

۲
Older The Oldest The Newest Newer