از دبیرستان متنفرم
هردو اشتباه کردیم
هردومون مقصریم ولی قبول کن تو بیشتر
قبول دارم منم تند رفتم و سریع تمومش کردم
ولی الان که از دور میبینمت با خودم میگم میشد درستش کنیم...
البته تو خیلی بد شروع کردی و از اولش نیومدی با خودم صحبت کنی و کارایی که کردی و حرفایی که زدی
فقط کافیه بهشون فک کنی تا بفهمی چقدر بد بودن
به حرف کسایی گوش کردی که خوبه خودت بهم گفته بودی که میخواستن بری با اونا
اره تو بدون اینکه با خودم حرف بزنی و از خودم بپرسی ماجرا چیه هر چی راجب من بهت گفته بودنو باور کردی
بعدش که فهمیدی اشتباه کردی دیر بود نه؟ چون سر کارایی که کردی باعث گریه من شدی
امروز که بعد از مدت ها صدات کردم و کیفتو بهت دادم از کنار صندلیم چون میخواستم صندلیمو جا به جا کنم و توهم تشکر کردی و گفتی مرسی
و میدونی حس عجیبی داشت
اره تو کنار همونایی! شدی رفیق همونایی که پشت من بد گفتن و از اول میخواستن کنار تو باشن
نمیدونم الان واقعا راضی؟ این همون چیزی بود که خودتم میخواستی؟؟
این همه عکس و خاطره مونده از من و تو
انقلاب رفتنامون، رستورانا و شهربازیایی که رفتیم و این پاساژ اون پاساژ میگشتیم
حتی سفری که باهم رفتیم
میدونی شاید اگه اون روزی که میخواستی با اونا بری بیرون و من میومدم و مخالفت نمیکردم که بیام نمیتونستن پشت سرم حرف بزنن و هیچکدوم از اون اتفاقا نمیفتاد
شایدم اصلا باید میفتاده... کسی چه میدونه
نمیدونم باید باهات صحبت کنم یا نه
اصلا هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم چون نمیدونم کار درست چیه
اره بودن ما کنار هم خیلی قشنگ بود و خیلیا هم چشم دیدنشو نداشتن
ولی خودمم داشتم اذیت میشدم چون حس میکردم تو برای منافعت کنار منی
و خیلیا بهم میگفتن که اره تو میخواد با تو خودشو بالا بکشه
برای همین نمیدونم و نمیتونم بفهمم چی راست بوده چی دروغ بوده
میدونم به احتمال خیلی زیاد این متنو نمیخونی و اگرم یه روزی خوندی نمیفهمی که کسی که اینو نوشته من بودم
ولی دوست داشتم بنویسم چون نوشتنو خیلی دوست دارم
چون حس سبکی میکنم بعدش :)